غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

اوّلین کلاسی که غزل رفت

اوّلین کلاسی که غزل رفت با عنوان IMATH در سن 4 سال و 4 ماهگی بود. ائّلین جلسه ی کلاست از پنجم اردیبهشت 1396 شروع شد. آی مت یعنی: نقویت هوش ریاضی قبل از سن مدرسه کلاسی بسیار مفرح و جذاب با شعر و بازی و کار عملی و دست ورزی و این هم خانم بیدختی  مدرس این کلاس و در واقع اولین معلم غزل جون: و این هم جشن پایان ترم اول و البته ترم دوم همین کلاس با همین مربی عزیز، ادامه داره ...
21 مرداد 1396

تولد بچه های عمه فاطمه

غزل و سحر عزیزم یکی از چیزایی که خیلی شمارو خوشحال میکنه مراسم جشن تولده، حالا جشن تولد هر کسی که باشه، بازم برای شما جذابه حدودای اردیبهشت امسال یعنی اردیبهشت 1396 ، عمه فاطمه برای سه تا بچه هاش ( هادی، نرجس و محمدصادق) جشن تولد گرفت. برنامه ی مفصلی بود و از عصر تاااااااا 10 شب حسابی سرتون گرم شد. از ساعت 5 عصر شما دوتا خواهرای قشنگو اماده کردم، بابایی که اومد، عکس خوشگل یادگاری انداختید و عازم جشن شدیم. وقتی قبل مهمونی، گل دخترا با پدرشون عکس انداختن. و اینا هم عکس جشن تولد: از سمت راست: غزل- محمدصادق- نرجس- سحر- متین این هم بچه های عمه جون از راست: محمدصادق- هادی- نرجس بعد از جشن تولد خوب و خوش...
21 مرداد 1396

سفرهای مشهد در تابستان 1396 و زمستان 1395

غزل و سحر نازنینم در دهه ی کرامت، یعنی فاصله ی بین تولد حضرت معصومه (س) و امام رضا(ع)، خیلی اتفاقی و به لطف آقا و بدون برنامه، قرار شد باهم بریم زیارت امام رضا(ع) با خوشحالی وسایلو جمع کردیم و خانواده ی چهار نفرهی خودمون با ماشین به راه افتادیم. سعی کردم به اندازه کافی براتون لباس و وسایل ضروری مثل دارو و عرق نعنا و ... نگه دارم. این اوّلین سفری بود که به سمت مشهد میرفتیم و بدون قطار و با ماشین شخصی میرفتیم. در محل شاهرود یک شب خوابیدیم و بعد به سفر ادامه دادیم، صبحانه رو در قدمگاه خوردیم و دوباره به مسیر ادامه دادیم. کاملا معتقدم که لطفا و مهربونی خدا و آقا امام رضا بود که ما سفر خیلی خوبی رو پشت سر بگذاریم و خداروشکر بدون...
10 مرداد 1396

روز دختر مبارک

غزل و سحر عزیزم تولد حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارکتون باشه. گلهای من ... عزیزای من ... نفس های من ... امیدهای من ... روز دختر، مبارکتون باشه. به مناسبت روز دختر براتون وقت بیشتری گذاشتم و شامی ستاره ای درست کردم، با چشم و دهن. با اشتها نشستید و یه شام مفصل و با علاقه خوردید. بعدش با بابایی رفتیم خونه ی آقاجون و شما کلی با متین بازی بازی کردید. ساعت 12 شب بود و بابایی شمارو به پارک برد و کلی توی پارک بازی بازی کردید و بالا پایین پردید و یه شب به یادموندنی براتون رقم خورد. ...
4 مرداد 1396

جشنی برای تولد سحرم

سحر نازنینم، 29 خرداد تاریخ اصلی تولدت بود و چون در ایّام ماه مبارک رمضان بود، چند روزی صبر کردم تا پس از پایان ماه رمضان برات جشن تولد بگیرم. در خانواده ی بابایی ، به علت فوت شوهرعمه ی بابایی نتونستیم جشنی بگیریم. و این طور بود که جشن بزرگ تولدت، در شب عیدسعید فطر، در فیروزکوه ، خونه ی باباجی برگزار شد. جشن تولدت اینقدر با برنامه ریزی و حساب شده بود که از سه روز قبلش درگیر بودم. به بادکنک آرایی دوستم سفارش تم خاصی به نام « فروزن» داده بودم تا برات بادکنکها، رومیزی و لیوان و بشقاب و .... تمام وسایلو از همون تم آماده کنه. FROZEN اسم کارتن مورد علاقه تو  و آبجی غزل در این روزهای سال 1396 هست که دختر یخی به نام ا...
1 مرداد 1396
1